تبلیغات
تبلیغات
جای تبلیغ شما خالیست . . .
نوشته شده توسط : محمد حسین

شب تاريك و « بيم موج » و گردابي چنين هائل

كجا دانند حال ما « سبكباران ساحل ها »

((حافظ ))

     ______________________________________

در آن شب تاريك وآن گرداب هول انگيز،

حافظ را

تشويش توفان بود و « بيم موج » دريا بود !

ما، اينك از اعماق آن گرداب،

از ژرفاي آن غرقاب،

چنگال توفان بر گلو،

هر دم نهنگي روبرو،

هر لحظه در چاهي فرو،

تن پاره پاره، نيمه جان، در موج ها آويخته،

در چنبر اين هشت پايان دغل، خون از سراپا ريخته،

***

صد كوه موج از سر گذشته، سخت سر كشته،

با ماتم اين كشتي بي ناخداي بخت برگشته،

هر چند، اميد رهائي مرده در دل ها؛

سر مي دهيم اين آخرين فرياد درد آلود را :

- ((  ... آه، اي سبكباران ساحل ها ... ! ))



:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار فریدون مشیری , ,
:: برچسب‌ها: اشعار , اشعار فریدون مشیری , شعر از ژرفاي آن غرقاب از فریدون مشیری , شعر از ژرفاي آن غرقاب , فریدون مشیری , سکوت و سکوت , وبلاگ سکوت و سکوت , ,
:: بازدید از این مطلب : 132
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد حسین

از میان ضرب المثل های ملل مختلف و همین طور سخنان شخصیت های بزرگ جهان پیرامون ازدواج شصت مورد را انتخاب کرده ایم. بسیاری از این حرف ها جنبه شوخی و مزاح دارد اما تعداد دیگری از آنها شاید وصف حال من و شما باشد! همین طور قسمت دیگری از این گفته ها می تواند برای عده ای حکم کلید راهنما را داشته باشد.



:: موضوعات مرتبط: ضرب المثل , ,
:: برچسب‌ها: ضرب المثل , ضرب المثل درمورد ازدواج , کامل ترین ضرب المثل ها , ازدواج , وبلاگ سکوت و سکوت , ,
:: بازدید از این مطلب : 91
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد حسین
شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست گفت مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه نکبت! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟


:: موضوعات مرتبط: داستانک و رمان , ,
:: برچسب‌ها: وبلاگ سکوت و سکوت , سکوت و سکوت , داستان , رمان , داستانک , کی بیشتر می فهمه , ,
:: بازدید از این مطلب : 172
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 26 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد حسین

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:...



:: موضوعات مرتبط: داستانک و رمان , ,
:: برچسب‌ها: وبلاگ سکوت و سکوت , سکوت و سکوت , داستان , رمان , داستانک , مرا بغل کن , ,
:: بازدید از این مطلب : 204
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 26 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد حسین

روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟
گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.
حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس گفت: بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند... حقیقتا چه خوب آمد و چه خوب رفت...



:: موضوعات مرتبط: داستانک و رمان , ,
:: برچسب‌ها: وبلاگ سکوت و سکوت , سکوت و سکوت , داستان , داستانک , رمان , بیشرمانه زیستن , ,
:: بازدید از این مطلب : 199
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 26 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد حسین
روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند. 
بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ....


:: موضوعات مرتبط: داستانک و رمان , ,
:: برچسب‌ها: وبلاگ سکوت و سکوت , سکوت و سکوت , رمان , داستان , داستانک , داستان های بهلول , بهلول , حمام رفتن بهلول , ,
:: بازدید از این مطلب : 150
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 24 فروردين 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 53 صفحه بعد